جدول جو
جدول جو

معنی انزله کردن - جستجوی لغت در جدول جو

انزله کردن
فرو فرستادن نازل کردن فرو فرستادن (کتاب آسمانی) : (گفت آری بان خدای که توریه بر موسی انزله کرد) (تفسیر اوالفتوح)، توضیح این ترکیب بر ساخته ایرانیانست
تصویری از انزله کردن
تصویر انزله کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احاله کردن
تصویر احاله کردن
واگذاشتن ارجاع کردن واگذاشتن حواله دادن حوالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون راندن دور کردن پاک کردن دور کردن زایل کردن راندن قلع کردن دفع کردن بیرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکله کردن
تصویر اشکله کردن
گذاشتن اشکله لای انگشتان متهم وفشار دادن تا بجرم خود اقرار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله کردن
تصویر اقاله کردن
به هم زدن ویزاندن بر انگیختن بیع فسخ کردن بیع و شری
فرهنگ لغت هوشیار
با انگشت چیزی را زیر و رو کردن بهم زدن، دخالت کردن در کاری (تواء م با بهم زدن آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگلک کردن
تصویر انگلک کردن
((~. کَ دَ))
با چیزی ور رفتن، در کاری دخالت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازل کردن
تصویر نازل کردن
فرو فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنزل کردن
تصویر تنزل کردن
فرودیدن (صحدر) فرود آمدن پایین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو فرستادن وخش فرستادن، پایین کشیدن، پست کردن از بالا بپایین آوردن، پست کردن، وحی فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، باآه وزاری التماس و دعاکردن تضرع کردن: ناله ای کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بدمارا مکوب، شکایت کردن گله کردن: حافظ، از فقر مکن ناله که گرشعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی. (حافظ. 321)
فرهنگ لغت هوشیار
ولخرجی کردن، از بین بردن و کشتن شخصی بر اثر بی مبالاتی و امساک در خرج و افراط و تفریط، تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزل کردن
تصویر منزل کردن
((مَ زِ. کَ دَ))
اقامت کردن، ساکن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفله کردن
تصویر نفله کردن
((~. دَ))
به هدر دادن، تلف کردن، کشتن، به قتل رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناله کردن
تصویر ناله کردن
Whimpering, Yelp
دیکشنری فارسی به انگلیسی
хныкающий , лаять
دیکشنری فارسی به روسی
стогін , гавкати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
कराहना , कुत्ते की आवाज़ करना
دیکشنری فارسی به هندی
গুঙানি , ঘেউ ঘেউ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
すすり泣く , 吠える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ร้องครวญคราง , เห่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تأوّهٌ , عوى
دیکشنری فارسی به عربی